میپرسد: «طلسم درست است؟» جملهاش دو پهلوست به دو گونه پاسخ میدهم: «اگر منظورت این است که واقعی است البته که سحر وجود دارد و طلسمات؛ ابزارهای سحر اما اگر درست یعنی صحیح و پذیرفتنی قطعاً حرام است و نادرست جز...» - راستی برای چه میپرسی؟!
مدتیست مشغول فرزندان راضی از زندگی بیشتر اوقات در منزل پخت و پز میکند و رفت و روب بالکل مادر خوبیست برای بچههایش!
«هیچوقت دنبال این چیزها نبودهام» - و الآن... «البته که الآن هم نیستم میدانم هذا من عمل الشیطان(1)، اما...»
خبری برای من داشت از چشمهایش پیدا بود که چیزی میخواهد بگوید گویا سختش بود - این چه مطلبی است که از گفتنش شرم داری انگار نمیتوانی عاشق شدهای؟! خندید: «عشق؟! من؟! اجتماع ضدین محال است اخوی!» لبخندی زدم و منتظر شدم ادامه دهد از نگاهم خواند که چه مشتاق شنیدن هستم مکث کوتاهی کرد چشمهایش را به زمین دوخت همانطور که ایستاده بود ریگ کوچکی را با جلوی دمپاییاش تکان داد سرش را که بلند کرد نگاهش به گنبد حرم خیره ماند و دهانش به سخن باز شد قصهای گفت عجیب شگفتآور و مهیب سخت و دشوار و باورناپذیر
بیکم و کاست مینویسم اگر چه بر وبلاگ ناگفتنی به نظر میرسد اما خواست که بنویسم و نخواستم مخالفت کرده باشم و فایدهای در آن دیدم بگذار این گفتنی هم گفته شود بگذار جامعه پذیرای رخدادها باشد بگذار شفافسازی شود آنچه در خفای ما رخ میدهد بگذار این هم اضافه شود به پروندهای که انگار پایان ندارد!
- بگو سیدجان، قصه چیست؟ «گفتم و میدانی به طلسم و سحر و اینجور خزعبلات تمام این امور متافیزیک و ماوراء نه اینکه باور نداشته باشم که این عالم، رمز و راز زیاد دارد و خداوند عجایب فراوان خلق نموده اما خود را داخل نکردم تکلیف ندانستم یعنی و نمیدانم حرمتش مرا گریزان میساخته همیشه اما... یکی از آشنایان چند روز پیش گذرش به خانمی خورده که در این قبیل معاملات ید طولا دارد از احوالات حقیر پرسش کرده ید طولا پاسخ شگفتی داده نه اینکه بگویم هر چه گفته عین واقع است اما عجیب است که مصیب بوده در چند موضع بانو چنین گفته است: آقایی است سفید چهره قد بلندی دارد جذاب و خواستنی نورانی طالع عجیبی دارد طالعی که باید زندگی بسیار آسوده و در رفاهی داشته باشد پول فراوان میتواند در بیاورد و بسیاری از قِبل او به موفقیت برسند اما... از کنار قبرستان یهودیان گذشته یک پری او را دیده دلبستگی حاصل شده بخشی از مشکل او از این بابت است قبرستان یهودیان یکی در قزوین دیگری در شیراز یکی از این دو بوده یک مرد چیزی در طویلهای آویزان کرده مردی با چشمان روشن که هرگز به موفقیت نرسد این دوست شما بسیار میتواند پول به دست آورد اما به دلیل همانچه که در طویله آویزان است هرگز به موفقیت دست نمییابد دو بار مرگ به سراغش آمده جان به در برده اولی در 2 سالگی و دیگری در 22 سالگی عمرش تا 85 خواهد بود دو مشکل دیگر هم دارد در یک سفر کسی از او چیزی خواسته کمک نکرده آه پشت سرش افتاده از این کوتاهی نذری هم برای سیدی کرده ادا نشده»
- همین؟! گفت: «نه» و ادامه داد: «آشنا از زن سابق پرسید که طلاق انجام شده و این قبیل قضایا ید طولا این طور گفته: در خانه پدرش بسیار سختی دیده در خانه شوهر در رفاه بسیار برادر یا خواهری حسادت کرده کسی که چشم زاغ دارد طلسمی برای او بسته در ماه ذیحجه طلسم انجام شده عاشق شوهر خویش است یک فرزندش مرده زن عفیفهایست قد کوتاه بسیار نذرها کرده برای بازگشت اما به دلیل آن طلسم نمیتواند سرگردان شده در امور زندگی خود هم موفق نیست به اهدافش نمیرسد نه میتواند بازگردد و نه میتواند ازدواج دیگر نماید»
- چیزی نخواسته؟ «600 هزار تومان پول تا طلسمات را باطل نماید میگوید برای خود نمیخواهد میگوید باید خرج بخورات جن کند جنهایی که برایش کار میکنند!»
- اینقدر علنی؟ «آری، همینقدر علنی میگویند طلای کسی را دزد برده بود نشانی دقیق داد رفتند و پیدا کردند خیلی کار درست است به قول رادیو نساء!»
به شگفت آمدم کمی هم عصبانی شدم نه البته به اندازهای که تندی کنم - باور نکن برادر اینها 99 درصدشان دروغسازند شاید همان یکدرصد هم اگر به ندرت گیر بیاید که خلاف شرع است کارهای خلاف شرع در چنته دارند فریب نخوری یکوقت!
سریع پاسخ داد: «من؟! فریب، طلسم، نه، اصلاً» دوباره به مِن و مِن افتاد: «اما مشکلاتی در میان است» و مشکلات را اینگونه شرح کرد وقتی خواستم بگوید: «مادرم میگوید دو سالگی تب 42 درجهای گرفتم قطع امید کردند ناله و زاری و آه و فغان و دعا مستجاب شد و زنده ماندم» - همین؟ «نه، چیزهای دیگری هم هست حوالی سال 1380 خوابی دیدم که مرا برآشفت با پدر و برادرم از کوه بالا میرفتم پایین کوه مردی با چشمان بسیار روشن نگاهم میکرد در لابهلای ماشینهایی گویا پارکینگ چیزی در زیر زمین پنهان میکرد و من از او میترسیدم و از اینکه بیافتم خواب را برای مرحوم آیةالله لنگرودی تعریف کردم همانکه پیشنماز مسجد جوادیه ع بود پشت یخچال قاضی کنار آب انبار و او در پاسخ گفت: نگران نباش تعبیر خواب این است که هرگز مجتهد نمیشوی. تمت تعبیرالنوم یکبار هم خواب دیدم با همکلاسیها سوار اتوبوس هستم باران میبارید شب بود تاریک و کامیونی بزرگ پشت اتوبوس حرکت میکرد و من از رکاب اتوبوس لیز خوردم سُر خوردم یعنی میدویدم که سوار شوم و کامیون تند میرفت و نمیگذاشت اتوبوس توقف کند برای سوار کردن من و البته این همهاش نیست یک حکایت وحشتناک هم دارم»
- تو که وحشتناکهایش را گفتی، این را هم بگو! «فروردین 1379 با بچههای یک هیئت به مشهد رفتیم هیئتی در محله جوادیه تهران جاییکه چند بار دعوت شده بودم در مشهد اتفاق عجیبی افتاد در صحن آزادی روی فرشها نشسته بودیم برای نماز شیخ جوانی با لباس روحانیت مرا صدا کرد آقا محمود! ولی من اسمم محمود که نبود برگشتم ولی دست داد و گفت: اگر چه آقا محمود نیستی ولی خوب شد، با هم آشنا میشویم نشستیم روی فرش و به گفتگو مشغول به من گفت: آقاسید با اینکه لباس روحانیت نداشتم هنوز اصلاً ملبّس نبودم که تازه سال سوم طلبگی تعجب کردم فهمید سید هستم حرفهایی زد که یقین کردم فرستاده است گمان میکردم از بالا آمده که مثلاً دعاهای ما را خبر اجابت دهد و او نماز ظهر و عصر نماند چشمانش به طرز عجیبی برق میزد عین آدمهایی که حال عادی نداشته باشند خیره خیره نگاه میکرد یک جور خاصّ اینکه اینطور دقیق شرح میکنم چون همانشب در دفتر خاطراتم نوشتهام و اکنون موجود است تمام ظرائف ماجرا قبل از اذان دو رکعت نماز خواند بسیار تند گویا اصلاً ذکر نمیگوید من که قصه طیالذکر را از فاضل کاشانی مدیر وقت مدرسه معصومیه س شنیده بودم برایم قابل باور بود که شخصی در یک آن بتواند صدها ذکر بگوید نمازش را تند خواند و قصد رفتن کرد گفتم نماز نمیمانید گفت: باید بروم ولی یک چیزی میخواهم بگویم حرفم را ضایع نمیکنی؟ گفتم: نه یک سیب قرمز از جیبش در آورد دستم داد و گفت: این را شب جمعه بخور! و رفت پسرداییام محسن دید سیب را بعد از برگشتن به مسافرخانه گیر که: باید به من هم بدهی نصف آن را متبرّک است انکار کردم و ندادم و طبق وعده شب جمعه خوردم»
- همه اینها را نوشتهای؟! میگفت دفتر خاطرات روزانه خود را گشوده پس از اخبار آن طالعبین و نوشتهها را بازبینی کرده - بعدش چه؟ «یکبار هم چند روز بعد در گذر خان دیدمش از مسجد آقای بهجت که باز میگشتم با هم در پی حضرت آقا حرکت کردیم تا دم منزل ایشان نشست و ما هم در صف آدمهایی که به ترتیب دست آقا را میبوسیدند دعوت کرد بروم حجرهاش طبقه سوم مدرسه خان یک چایی هم آنجا به من داد و دیگر هرگز او را ندیدم! ضمن اینکه یادت نرود زن سابق شب عید غدیر رفت عید غدیر در چه ماهی است؟! ذیحجه»
و من دهانم باز... نه نه نه... دهانم باز نمانده بود ولی شگفتزده شدم از سحر و جادو چندان بیاطلاع نیستم چیزهایی شنیده و گاهی خواندهام در بعضی کتب ولی این چیزها که گفت... قطعاً آن خانم مرتبط با جن و گفته که هزینه بخورات جن را بدهند اگر همه این طلسمات را برمیچیند طلسماتی که موفقیت این مرد را غیرممکن ساخته و طلسماتی که سرنوشت آن زن را بسته و او حاضر به پرداخت...
- پول را دادی؟ میدهی؟ یا خواهی داد؟! «هرگز! به انسانی که جن تسخیر میکند چندرغاز هم نمیدهم برای حرام... اگر چه میگویند ابطال سحر با سحر حرام نیست اما من نمیکنم از کجا که ید طولایی در سحر حرام نداشته باشد؟! از کجا که خرابکاریهای دیگری نکرده یا نکند؟! اصلاً ما را چه به دخالت در عالمی که بدان مکلّف نیستیم؟!»
این قصه را نوشتم نه اینکه مخاطبترسی ایجاد کنم طلسموفوبیا بسازم از نگاره خود که غرضم چیز دیگریست تا نظر خود را بیان کنم درباره سحر و طلسم چیزی که شاید بسیاری از جداییها و طلاقها را علت شده باشد در جامعه امروز ما شاید جامعهای که عجیب همه به دنبال دلایل روانکاوانه و سکسولوژیک برای جداییهای آن هستند! شاید امتحان اجتماعی ما امروز این باشد! بارها شنیدهایم که شیاطین از سحر برای جدایی انداختن بین زن و شوهرها استفاده میکردهاند (2) و از همین رو حرام شده است شاید
اعتقاد من این است: نه جبر است و نه تفویض اگر همه چیز به ید جن باشد و سحر پس اختیار بشر چه میشود؟! این جنبازیها را نباید به جبر حمل کرد که همه چیز به بازی ِ از قبل چیده شده تبدیل شود بازیای که قهرمان آن مشخص و بازنده هم پیشاپیش تعیین شده جبر همیشه در مافوق اختیار ما وجود دارد نه در ذات اختیار ما ما مجبوریم جذب زمین شویم جاذبه زمین ما را میکشد نمیتوانیم بیش از چند متر بالا بپریم اما میتوانیم روی زمین راه برویم به هر سمتی که بخواهیم! همیشه اختیار ما محدود به جبر پیرامون است این جبر پارهای از این جبرها البته که میتواند ناشی از رفتار سَحَره باشد ساحر و جن هم اختیار دارد و اختیار او گاهی اقوی از اختیار ما ما را گرفتار جبر میکند ولی نافی اختیار نیست این جبر شاید دنیا را سخت کند شاید ناملایمات را زیاد نماید شاید گزینههای انتخابی را کم کرده تکلیف پیچیده گردد ولی آخرت تابع عمل ماست، نه شرایط ما تابع فعل ماست، نه فعل اطرافیان ما تابع رفتار ماست، نه رفتار فاعلهای قویتری که بر ما سیطره دارند ما مکلّف به ماوراء نیستیم مکلّف به ارتباط با جن و سحر و رفع مخاطرات آن با جادو نیستیم عقاب و ثواب دائر مدار تکلیف است عمل ما... عمل ما چه در رفاه دنیا و چه در سختی چه عُسر و چه یُسر هر چه هست عمل ماست سحر و جادو تنها میتواند شرایط امتحان ما را تغییر دهد ولی نه اختیار را از بین میبرد و نه امتحان را
اما چرا خداوند اذن تسلط به شیاطین داده بر انسان؟ که تُرکتازی نماید که محیط را تغییر شکل دهد که درون ما را وسوسه کند که از چپ و راست بر ما فشار افزاید چرا؟! جواب اولین یک کلمه شاید باشد: گناهان هر چه گناه از ما صادر شود بُعدی را برای فعالیت و شیطنت آنان میگشاید بر روی ما که قدرت بر تغییر شرایط ما بیابند که بلا شوند برای ما بلایی که میتواند کفاره خطاها باشد به نوبه خود که شیطان ولیّ انسانهای گناهکار است و آنان را سرپرستی مینماید (3) به هر اندازه که گناهشان امتداد یابد آن را میکشد و افزون مینماید مگر خود معترف نشد بر مخلصین سلطه ندارد؟! (4) یا ابتلا برای افزایش درجه ایمان که ایوب پیامبر الهی بود و مصون از خطا اذن گرفت که سختی بر اموال و فرزندان و حتی جسم نبی خدا رساند و خدا اذن داد و بر درجات ایوب افزود و نامش پایدار ساخت، در هر دو جهان. پس سخن از امتحان است و سحر هم داخل در شرایط مانند وساوس ابلیس و شرایط تولّد و تمام طالعها همینند و تمام طالعبینیها به جفا انسان نباید نیروی خود را صرف تغییر شرایط امتحان کند باید سرش را پایین بیاندازد و امتحانش را به پایان رساند وقتی که ممتحن مولای حکیم باشد او اذن دادنش هم حساب و کتاب دارد هر اندازه قدرتی که به ساحران و جادوگران نمیدهد جنها هم قدرت محدودی دارند.
سحر هر چه که هست نافی اختیار بشر نیست و نباید محور تلاش بشر قرار بگیرد تنها وسوسه است (5) چرتنویسیهای چند اسیر نفس خواندن اسامی هیاکله و چند جنقلچماق کافر و دمیدن در زبالهجات بیارزش (6) اختیار و اراده را که تغییر نمیدهد تنها هوس و میل را تحریک میکند کلافه میکند یا بیخیال و تنبل کلاً با هوسها بازی میکنند این فرصتطلبان نه عقل را دربند میکشند، نه خِرَد را نه سلطه بر اندیشه دارند، نه اراده پنهانی بر تمایلات بشر حکم میرانند فقط
در این میانه موافق علی یعقوبی و نظریات ناروای او هم نیستم که قائل به نزدیک شدن عالم دخان و عالم دنیا باشم به حدّی که تلاقی در شُرُف حصول باشد که دلیلی بر این افاضات نمییابم و دلیل بر خلاف سایر نظریاتش دارم که اعتماد بر گفتههای او را ممتنع میسازد فقط تابع فقه هستم تابع احکام تابع آنچه شریعت میگوید روایت و حدیث معتبر متواتر یا مستفیضه خبر واحد صحیح یا موثق نه فلسفه و نه عرفان نه طریقت و نه رهبانیّت تکلیف ما عمل به واجبات و ترک محرّمات است وظیفه ما عمل به تکلیف است و میپندارم این طریقه صحیحه شیعه جعفری و اثنی عشری است
حتی اگر امتحان ِ امروز جامعه ما مداخله شدید ارباب جن در روابط ازواج باشد در نکاح و طلسمات درصدد زدن تیشه به ریشه تمامی نکاحها هر نسلی هر قومی هر قبیله و ملّت و امّتی امتحانات خاصّ خود را دارد در هر زمانی.
پ.ن. حتماً برای اطلاعات بیشتر توصیه جدّی میکنم فایلهای صوتی موجود در نشانی: http://rasekhoon.net/media/3043 را با دقّت گوش بفرمایید.
------------------------------------ (1) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده:90) اى اهل ایمان! جز این نیست که همه مایعات مستکننده و قمار و بتهایى که [براى پرستش] نصب شده و پارهچوبهایى که به آن تفأل زده مىشود، پلید و از کارهاى شیطان است؛ بنابراین از آنها دورى کنید تا [بر موانع راه سعادت] پیروز شوید. (ترجمه حسین انصاریان)
(2) «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» (بقره:102) و [یهودیان] از دانش جادوگرى که شیاطین در زمان پادشاهى سلیمان [برنامه و نقشه زندگى خود قرار داده بودند] پیروى کردند. و [سلیمان دست به سحر نیالود تا کافر شود، بنابراین] سلیمان کافر نشد، ولى شیاطین که به مردم سحر مىآموختند، کافر شدند. و [نیز یهودیان] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد [پیروى کردند]، و حال آنکه آن دو فرشته به هیچ کس دانش جادوگرى نمىآموختند مگر آنکه مىگفتند: ما فقط مایه آزمایشیم [و دانش جادوگرى را براى مبارزه با ساحران و باطل کردن سحرشان به تو تعلیم مىدهیم]، پس [با به کار گرفتن آن در مواردى که حرام است] کافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبى [از سحر] مىآموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایى مىانداختند؛ در حالى که آنان به وسیله آن سحر جز به اذن خدا قدرت آسیب رساندن به کسى را نداشتند؛ و همواره چیزى را مىآموختند که به آنان آسیب مىرسانید و سودى نمىبخشید؛ و یقیناً [یهود] مىدانستند که هر کس خریدار سحر باشد، در آخرت هیچ بهرهاى ندارد. و همانا بدچیزى است علم سحرى که خود را به آن فروختند اگر معرفت مىداشتند. (ترجمه حسین انصاریان)
(3) «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (بقره:257) خدا سرپرست و یار کسانى است که ایمان آوردهاند؛ آنان را از تاریکىها [ى جهل، شرک، فسق وفجور] به سوى نورِ [ایمان ، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون مىبرد. و کسانى که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوى تاریکىها بیرون مىبرند؛ آنان اهل آتشاند و قطعاً در آنجا جاودانهاند. (ترجمه حسین انصاریان)
(4) «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (حجر:39-40 و ص:82-83) گفت: اى پروردگار من حال که به کیفر سجده نکردنم مرا به راه شر و فساد انداختى، من هم یقیناً [همه کارهاى زشت را] در زمین براى آنان زیبا جلوه مىدهم] تا ارتکاب زشتىها براى آنان آسان شود [و مسلماً همه را به راه شر و فساد مىبرم. مگر] آن [بندگانت را که خالص شدگانِ] از هر نوع آلودگى ظاهرى و باطنى] اند. (ترجمه حسین انصاریان)
(5) «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» (ناس:4-6) از زیان وسوسهگر کمین گرفته و پنهان، آنکه همواره در سینههاى مردم وسوسه مىکند، از جنّیان و آدمیان. (ترجمه حسین انصاریان)
(6) «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» (فلق:4) و از زیان زنان دمنده [که افسون و جادو] در گرهها [مىدمند و با این کار شیطانى در زندگى فرد، خانواده و جامعه خسارت به بار مىآورند]. (ترجمه حسین انصاریان) برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|